|
میعادگاه عشق گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم ....من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم
|
ناقوس مرگ ناقوس مرگ را به صدا آورد غروب شعز از عفیف باختری [ سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۲ ] [ 11:45 ] [ جان نثار ]
[ ]
******************************* متن زیر از محمد هاشم صفار خیلی بدلم نشست کسی از دلش خبر نداشت. انگشت اتهام به سمتش بود و آماج تهمت ها بی رحم، سنگدل، خودخواه. اما چه کسی میداند در دل کسی که می رود چه می گذرد؟ حالش بد بود و این ها نمکِ زخمش بودند.همیشه کسی که می رود مقصر نیست، همیشه کسی که می ماند مظلوم و بی تقصیر نیست. شاید آن که می رود آنقدر زخم بر تن دارد که دیگر جایی برای زخم تازه نیست، یا آنکه می ماند آنقدر فریاد زده که دیگر نای حرف زدن ندارد و در چشم دیگران می شود: مظلومِ ساکت! [ سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۲ ] [ 11:40 ] [ جان نثار ]
[ ]
به خدا سپردمت قلبم از درون سینه درد می کشه بخاطر اون چیزی که حس می کنم راه می روم ، نه مقابلم را می بینم و نه دور و اطرافم را برایت خیلی آسون و راحت شده اینکه عذابم بدی ، و بهم ظلم کنی ، من برات بی ارزش شدم دلم می خواست احساسم را تجربه کنی اما خواستنش برام خیلی سخته چقدر بهت گفتم اینکه تو آدم خودخواهی هستی و بجز از خودت به کسی فکر نمی کنی (بهم می گی که برای من زندگی می کنی در حالی تو فقط برای خودت زندگی کردی )2 من درون چشمای تو دیدم (میای می گی چشمای من اشتباه دیدن و واسه خودت داستان می بافی هر بار که بهت نزدیک می شم ، فرسخ ها از خودت دورم می کنی )2 بخدا سپردمت [ جمعه هفدهم آذر ۱۴۰۲ ] [ 5:38 ] [ جان نثار ]
[ ]
چو قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟ هیچ یک! من چو کبوتر نه رهایم نه اسیر!!
**************** کامل غزل فاضل نظری چشم آهو چه مگر گفت به سرپنجه ی شیر
که شد از صید پشیمان و سر افکند به زیر
اگر از یاد تو جانم نهراسید ببخش زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر
منّتی بر سر من نیست؛ اگر عمری هست پیش این ماهی دلمرده چه دریا چه کویر
چو قناری به قفس یا چو پرستو به سحر؟ هیچ یک من چو کبوتر نه رهایم نه اسیر
از تهیدستی خود شرم ندارم چون سرو شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر
ما به نظم تو خطایی نگرفتیم ای شعر! تو هم آداب پریشانی ما را بپذیر
[ یکشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۲ ] [ 23:38 ] [ جان نثار ]
[ ]
دلم از داغ نامردی نسیمی سرد میخواهد میان قحطی مرهم دلی همدرد میخواهد مگر یادت نمیآید در آغاز محبت هم شبی گفتم در گوشت، رفاقت مرد میخواهد منتسب به سید جواد حسینی [ شنبه یازدهم آذر ۱۴۰۲ ] [ 19:12 ] [ جان نثار ]
[ ]
|
|
| [ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |